امیدامید، تا این لحظه: 10 سال و 28 روز سن داره

♥/امید،عشق داداشی\♥

برف...

1392/11/22 21:53
نویسنده : داداش امید
61 بازدید
اشتراک گذاری

در تاریخ 18/11/1392 اولین برفی که تا 50 سال پیش بی سابقه بود توی شهر ما باریده شد!

بالاخره امید توی شکم مامانش هم خوشحال بود و هی لگد و دست می زد،درحدی که از روی پتو هم حرکات خوشحالی اش معلوم میشد.

ولی چون مامانی نتونست بیاد بیرون(چون بیرون خیلی سررررده و برف حدود دو متر زده بود)من خیلی ناراحت شدم.

من خودم رفتم بیرون و بازی کردمنیشخند

دوتا آدم حسابی روی اون 2متر برفی که زدی بود،2متر دیگه هم ریختن و سرسره درست کردن.ما میرفتیم بالا و یهو سر می خوردیم میومدیم پایین(اون سرسره حتی سر تر از سرسره های پارک بود چون یخ بسته بود).

ولی 4 نفر هم در تنکابن به این دلیل فوت کردن(تسلیت میگم)ناراحت

ولی نمیخوام غمگینتون کنم. به خاطر همین یه جوک میگم:

1-یه روز به یه دختره میگن:((اگه دنیا رو بهت بدن چی کار میکنی؟))

دختره میگه:((من فعلا میخوام درس بخونمخنده

 

 

 

2-به خره میگن چرا گوشهایت درازه؟

خره میگه:((هر خوش گلی یه عیبی دارهخندهخندهخندهخندهخندهخنده))

 

شاد باشید

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)